گاه نوشته های من

ساخت وبلاگ
روزهایی که قرار بود برم دانشگاه سر از پا نمی‌شناختم. با اینکه یک ساعت راه داشتم اما خیلی برام شیرین بود. وقتی پا میذاشتم توی دانشگاه انگار همه ی دنیا مال من بود. وقتی توی طبقه ها راه میرفتم یه حسی بهم میگفت من راهم اینه من به اینجا تعلق دارم، من باید این راه رو ادامه بدم. از حضرت فاطمه(س) میخوام که زیر سایه ی پدر و مادر و وجود عزیزانم ان شاءالله دکترامو بگیرم و توی همین دانشگاه ان شاءالله ان شاءالله ان شاءالله عضو هیئت علمی بشم... گاه نوشته های من...ادامه مطلب
ما را در سایت گاه نوشته های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iyazahramadadi71e بازدید : 19 تاريخ : دوشنبه 18 دی 1402 ساعت: 19:22

به نام خداامروز هفتم دیماههمن ۳۱ ساله شدم. واقعا که چقدر زمان داره زود میگذره. خداکنه عاقبتمون به خیر باشه. در این سن به لطف خدا به نادانی خودم پی بردم. فهمیدم که چقدر از قافله عقبم و چقدر راجع به خودم اشتباه فکر میکردم. با کارگاهی که امروز رفتم یک لحظه احساس کردم چقدر دلم برای همسرم میسوزه و شاید همسرم واقعا به کمک من نیاز داره پس بهتره به جای دشمنی باهاش رفیق بشم.من یه سری مسائل ساده و پیش پا افتاده رو از یاد بردم و شاید همین دلیل خیلی از معضلاتی شده که با دست خودم برای خودم درست کردم. مثلا من فراموش کردم که هر کاری رو همون لحظه انجام بدم. همش دارم کارها رو به یه زمان نامعلوم موکول میکنم. حتی برداشتن بشقاب میوه از حال رو! میبینم که در یخچال کثیف شده اما خیلی ساده از کنارش رد میشم و دیگه کلا فراموش میکنم که در یخچال کثیفه. مدت هاست خودمو فراموش کردم، مدت هاست با خودم عکس سلفی نگرفتم..من در این سن به لطف خدا به یه شاه کلید دست پیدا کردم و اون اینه که باید همه ی توجهم به "من" باشه! اگه بیشتر به خودم برسم و بیشتر به ظاهر و باطنم توجه کنم قطعا خیلی از مشکلاتم حل میشه. حقا که گفته اند خودشناسی مقدمه ی خداشناسی هست؛ حقا که یک ساعت تفکر از سالها عبادت برتر هست...یه آهنگی رو گوش میدادم با این متن: چه شود هر چه شود صاحب قلب بی قرار من تو باشی... چه شود هر که زما نیست رود، تا به ابد، دار و ندار من تو باشی... من خودم رو مخاطب این آهنگ قرار دادم. یعنی این آهنگ رو برای مخاطب "من" زمزمه میکردم و ناگهان اشک هام جاری شد..‌دیدم چقدر به خودم بی توجه بودم.. دیدم چقدر این من از طرف من نیاز به محبت و توجه و رسیدگی داره. این منم که وقتی تو قبر برم با خودم هستم، این منم که هر جا هستم با خودم هستم، گاه نوشته های من...ادامه مطلب
ما را در سایت گاه نوشته های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iyazahramadadi71e بازدید : 6 تاريخ : سه شنبه 12 دی 1402 ساعت: 15:53

به نظرم تاریخ تولد به آدم احساس یک تولد دوباره میده‌من هر سال در تاریخ تولدم یه سری تصمیمات میگیرم. اما بعد از یه مدت کوتاه به کلی فراموشش میکنم. این ترم یک درسی داریم به نام مدیریت تغییر در سازمانهای آموزشی. در کتابی که استاد برای این درس معرفی کرده گفته که برای تغییر اول باید از وضع موجود ناراضی باشی. من یادمه وقتی که دبیرستانی بودم یه نوشته رو در پژوهش سرا خوندم که یادم نمیاد متنش چی بود اما تاثیر شگرفی در زندگیم داشت البته منفی. من با خوندن اون متن سعی کردم همه ی نگرانی‌ها رو از خودم دور کنم، هر چی که مضطربم میکنه رو یا کنار بذارم یا بهش فکر نکنم.. اخیرا پی بردم همین کار باعث شد من الان به اینجا برسم.. جایی که همسرم برام ارزشی قائل نباشه و از چشمش بیفتم...من برای اینکه نگران نشم و مضطرب نشم یه سری چیزهای پیش پا افتاده رو هم فراموش کردم، غافل از اینکه این نگرانی ها و اضطراب‌های کوچیک از نگرانی‌ها و اضطراب‌های خیلی بزرگتر جلوگیری میکنه و نباید باهاش جنگید.. من به حدی بیخیال شدم که دیگه هیچی نگرانم نمی‌کرد، شدم یه شب امتحانی، یه دقیقه نودی، یه آدم نامرتب و نامنظم و خیلی از مشکلاتم ناشی از همین طرز فکر شد. شدم یه آدم تنبل در حالی که حدیث داریم اگه همه ی بدی‌ها رو در مکان بریزند و درش رو قفل کنند کلید اون مکان تنبلیه یعنی تنبلی باعث میشه به هر بدی مبتلا بشی... بله من خیلی تنبل شدم تا جایی که حوصله ی خودمو همسر و بچه و مدرسه و عبادت و چیزی رو ندارم اما بهتره بگم نداشتم؛ چون من از امروز تصمیم دارم دغدغه مند باشم. موقعی که استاد راهنمامون تابستون برای نوشتن فصل دوم پایان نامه برامون جلسه گذاشت من بیخیال بودم اما خانم کاکایی مضطرب بود، نگران بود، دائم از استاد سوال میکرد، استاد ای گاه نوشته های من...ادامه مطلب
ما را در سایت گاه نوشته های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iyazahramadadi71e بازدید : 6 تاريخ : سه شنبه 12 دی 1402 ساعت: 15:53

سلامبعد از حدود چهار سال برگشتم.ممنون از محبت همه ی دوستانی که این مدت برام پیام گذاشتن و جویای احوالم شدند.این روزها پر از دلتنگی ام.همین دلتنگی هم منو کشوند به وبلاگ قدیمیم و دوباره دست به قلمم کرد.خیلی شاکی اماز خودماز اینکه چرا خودمو دوست نداشتماز اینکه چرا اعتماد به نفس و عزت نفس و چراغ عقل رو در خودم خاموش کردم..اما نمیخوام اوضاع همینطور بمونه..خداوند با اتفاقات اخیری که برام رقم زد از خواب غفلت بیدارم کرد.دیگه نمیخوام کاهی باشم در دست باد...ان شاالله از تک تک موفقیتهام اینجا خواهم نوشت..امروز روز عرفه استخدا رو قسم میدم به حق این روز عزیز دستمو بگیره و بلندم کنه.مَنْ كَانَ يُرِيدُ الْعِزَّةَ فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمِيعًاهر كه خواهان عزت است بداند كه تمام عزت، برای خداست.. گاه نوشته های من...ادامه مطلب
ما را در سایت گاه نوشته های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iyazahramadadi71e بازدید : 17 تاريخ : سه شنبه 11 بهمن 1401 ساعت: 10:19

بعد از مدتها یه مقام اول در سطح شهرستان آوردم. خداروشکر. خیلی وقت بود طعم خوش و حس خوب اول بودن فراموشم شده بود. حالا خیلی دوست دارم در سطح استان هم ان شاءالله رتبه بیارم. ولی احتیاج به نوشتن مقاله دا گاه نوشته های من...ادامه مطلب
ما را در سایت گاه نوشته های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iyazahramadadi71e بازدید : 37 تاريخ : دوشنبه 10 دی 1397 ساعت: 13:19

ان شاءالله اگه خدا بخواد عید زائر هستیم.

زائر امام رضا و خواهرش

چی از این بهتر؟

یا رضا زائری بارانی ام آقا...

گاه نوشته های من...
ما را در سایت گاه نوشته های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iyazahramadadi71e بازدید : 25 تاريخ : دوشنبه 10 دی 1397 ساعت: 13:19

امشب از آقا عیدی خواستم تولد امام جواد رو خدمت امام رضا و میوه دلشون امام جواد تبریک گفتم. خیلی به نظر لطف آقا امام رضا و   جوادالائمه   امیدوارم. حرم خیلی شلوغ بود همه اومده بودن به آقا تبریک بگن. چراغها گاه نوشته های من...ادامه مطلب
ما را در سایت گاه نوشته های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iyazahramadadi71e بازدید : 34 تاريخ : دوشنبه 10 دی 1397 ساعت: 13:19

امروز یکی از همکارا موقعی که سوار ماشین شدیم گفت یه خبر بد مادر همکارمون فوت شد. خدا بیامرزه مادرشونو خیلی ناراحت شدم. فردا هم باید بریم مسجدشون. اما چیزی که جالب بود این که بعد ازینکه از مدرسه اومدم رفتم والیبال. یکی از دوستام گفت یه خبر خوب، یکی از دوستامون بارداره، خیلی خوشحال شدم و از خدا خواستم بچش رو صحیح و سالم به دنیا بیاره.

این خبر خوب و بد که هر دو با یک لحن امروز بهم دادن برام جالب بود.

خدایا...

من دست به هیچ دستگیری ندهم

  ایشان   همه فانیند و پاینده تویی

یا حی و یا قیوم

گاه نوشته های من...
ما را در سایت گاه نوشته های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iyazahramadadi71e بازدید : 38 تاريخ : دوشنبه 10 دی 1397 ساعت: 13:19

همین الان   کنفرانس   دادم چه کنفرانسی خیلی بد بود یعنی واقعا بد بودا به چند دلیل 1. نوشتن مقاله رو به آخرین روز و آخرین ساعت موکول کردم حتی طلق  و شیرازه رو از مسئول مسابقه گرفتم. فهرست مطالب رو صبح زود گاه نوشته های من...ادامه مطلب
ما را در سایت گاه نوشته های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iyazahramadadi71e بازدید : 37 تاريخ : دوشنبه 10 دی 1397 ساعت: 13:19

  بارون   خیلی قشنگی میاد

مولا علی فرمودند چند جا دعا مستجابه یکیش زیر بارونه

منم عاجزانه از خدا میخوام در این شب جمعه باران لطف و رحمت و نگاهش رو بر قلب و جان و روحم بباره...

و بلغنی منای...

امشب نشد دعای کمیل بخونم

تصمیم دارم فردا ان شاءالله مناجات شعبانیه بخونم تا دلم سبک بشه... 

گاه نوشته های من...
ما را در سایت گاه نوشته های من دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : iyazahramadadi71e بازدید : 36 تاريخ : دوشنبه 10 دی 1397 ساعت: 13:19